روانشناسی معامله‌گری: افسانه یا واقعیت؟

روانشناسی معامله‌گری اغلب به عنوان دلیل اصلی شکست بسیاری از معامله‌گران در شکست دادن بازار مطرح می‌شود. از روز اول، معامله‌گران می‌شنوند که عدم موفقیت آنها به دلیل طمع بیش از حد، عدم مدیریت صحیح ریسک یا به سادگی نداشتن طرز فکر درست است.

هر "گورو"یی در آنجا، روانشناسی معامله‌گر را مقصر هر معامله بد می‌داند. اما روانشناسی معامله‌گر چقدر واقعاً بر نتیجه نهایی شما تأثیر می‌گذارد؟

این مقاله قرار است برخی از شما را ناامید کند. اما قول می‌دهم که از روی عشق به این موضوع می‌پردازم.

واقعیت این است که بیشتر روانشناسی معامله‌گری بی‌معنی است. دلیلی که بیشتر مردم پول از دست می‌دهند این است که استراتژی ضعیفی دارند. شما نمی‌توانید با "مدیریت ریسک" راه خود را به سوی موفقیت در یک میز رولت پیدا کنید. شما نمی‌توانید با "کنترل" خود راه خود را به سوی پیروزی در یک استراتژی معاملاتی -EV پیدا کنید.

این مقاله قصد دارد آن را تجزیه کند، نقش واقعی روانشناسی در معامله‌گری را توضیح دهد و امیدوارانه شما را در مسیر (یا در مسیر) یافتن یک مزیت قرار دهد.

نکات کلیدی

مسابقه بی‌هدف معامله‌گر: چرا تمرکز صرف بر روانشناسی یک تله است

درک اینکه چرا معامله‌گران روی بهبود روانشناسی خود تمرکز می‌کنند، آسان است. وقتی به شما آموزش داده می‌شود که بر اساس الگوها و تفسیرهای ذهنی معامله کنید، طبیعی است که وقتی اوضاع خراب می‌شود، خودتان را مقصر بدانید.

این چیزی است که من آن را "مسابقه بی‌هدف معامله‌گر" می‌نامم. شما دائماً روی خودتان کار می‌کنید، همیشه احساس می‌کنید که درست در آستانه رسیدن به موفقیت هستید. مربیان موعظه می‌کنند: "بر خود مسلط شوید، و بر بازارها مسلط خواهید شد." اما اگر استراتژی که استفاده می‌کنید هیچ مزیتی نداشته باشد، چه؟

اگر برای مدت قابل توجهی "روی روانشناسی خود کار کرده‌اید"، احتمالاً ناخودآگاه از این موضوع آگاه هستید که به شما مزیتی نمی‌دهد. ممکن است برخی پیشرفت‌ها را ببینید، مانند انجام ندادن کارهای واقعاً احمقانه مانند قمار کردن تمام پس‌اندازهای زندگی‌تان، اما کارهای واقعاً احمقانه را کنار بگذارید، احتمالاً هیچ کاری برای اجرای معامله، بازده مورد انتظار و دلارهای واقعی در حساب بانکی شما انجام نداده است.

حقیقت این است که هیچ مقدار تنظیم دقیق روانشناختی نمی‌تواند یک استراتژی بازنده را به یک استراتژی برنده تبدیل کند. اگر خود استراتژی فاقد یک ارزش مورد انتظار مثبت باشد، شما در این هزارتوی بی‌هدف گیر خواهید ماند و بی‌وقفه توهم موفقیت را بدون دستیابی واقعی به آن دنبال خواهید کرد.

این یک واقعیت تلخ است. این مزخرف است. اما به هر حال واقعیت است. ما باید آن را بپذیریم و شروع به تمرکز بر آنچه واقعاً اوضاع را تغییر می‌دهد، کنیم.

اهمیت استراتژی بر روانشناسی

بیایید یک قدم به عقب برگردیم و از نظر ارزش مورد انتظار فکر کنیم. در معامله‌گری، مانند هر بازی شانسی، ارزش مورد انتظار بسیار مهم است.

اگر در حال انجام بازی‌ای با ارزش مورد انتظار منفی هستید، هیچ مقدار تسلط روانشناختی شما را سودآور نخواهد کرد.

این تشبیه را در نظر بگیرید: چه کسی در بلندمدت برنده خواهد شد - یک فروشنده مست در یک میز بلک جک یا یک راهب گورو هوشیار؟

فروشنده برنده می‌شود زیرا بازی برای خانه ارزش مورد انتظار مثبت دارد. تا زمانی که بتواند بایستد و کارت‌ها را پخش کند، در بلندمدت برنده خواهد شد. به طور مشابه، در معامله‌گری، اگر استراتژی شما ارزش مورد انتظار مثبت نداشته باشد، روانشناسی شما را نجات نخواهد داد.

درک مفهوم ارزش مورد انتظار برای تبدیل شدن به یک معامله‌گر موفق اساسی است. اگر ارزش مورد انتظار کلی معاملات شما مثبت باشد، شما یک استراتژی دارید که می‌تواند منجر به سودآوری بلندمدت شود. و در این نقطه است که تمرکز بر روانشناسی ارزشمند است. بدون این، حتی بهترین طرز فکر روانشناختی به شما کمک نمی‌کند که به طور مداوم برنده شوید.

روانشناسی حرفه‌ای: چه زمانی و چگونه اهمیت دارد

روانشناسی نقش دارد، اما فقط زمانی که شما مهارت‌های لازم برای برنده شدن را داشته باشید.

در اینجا یک تشبیه بسکتبال برای کمک به روشن شدن اوضاع وجود دارد.

یک بازیکن بسکتبال حرفه‌ای را در سال سوم حضورش در NBA تصور کنید. یک روانشناس ورزشی در سطح جهانی می‌تواند به او کمک کند تا به یکی از بهترین‌ها تبدیل شود.

اما اگر همان روانشناس را به دوستتان جو از همسایگی بدهید، آیا جو به NBA راه پیدا می‌کند؟ بعید است، به خصوص اگر جو حتی نتواند یک لی‌آپ انجام دهد. ارزش روانشناسی زمانی می‌درخشد که شما از قبل مهارت داشته باشید. اما جایگزین مهارت نمی‌شود.

در معامله‌گری، این بدان معناست که وقتی شما یک استراتژی محکم و از نظر آماری sound داشته باشید، روانشناسی می‌تواند به شما کمک کند آن استراتژی را مؤثرتر اجرا کنید.

می‌تواند به شما کمک کند به طرح معاملاتی خود پایبند باشید، ریسک خود را مدیریت کنید و از تله‌های عاطفی رایج مانند ترس و طمع اجتناب کنید. با این حال، بدون یک استراتژی خوب، تمام آموزش‌های روانشناختی در جهان شما را به یک معامله‌گر سودآور تبدیل نخواهد کرد. در اینجا مقاله‌ای وجود دارد که به شما آموزش می‌دهد که چگونه حرفه‌ای‌ها در مورد استراتژی فکر می‌کنند [لینک به مقاله].

روانشناسی بازار: درک سوگیری‌ها

برای استفاده واقعی از روانشناسی در معامله‌گری، روی روانشناسی دیگران در بازار تمرکز کنید. بازار از مردم تشکیل شده است و مردم سوگیری دارند. اگر بتوانید نحوه فکر کردن آنها را درک کنید، می‌توانید نحوه عمل آنها را درک کنید. به یاد داشته باشید، کسی در طرف دیگر معاملات ما وجود دارد، و هرچه بیشتر بتوانیم نحوه رفتار آنها را درک کنیم، تصمیمات بهتری می‌توانیم در مورد زمان تعامل با آنها بگیریم. در اینجا سه سوگیری اصلی وجود دارد که هر معامله‌گری باید آنها را درک کند:

سوگیری خود-اسنادی: تله اعتماد به نفس بیش از حد

سوگیری خود-اسنادی تمایل به نسبت دادن موفقیت‌ها به اعمال خودمان و شکست‌ها به عوامل خارجی است. این در جامعه تحلیل تکنیکال بسیار رایج است. برای مثال، اگر یک شکست را ببینیم و یک معامله سودآور انجام دهیم، مهارت خود را اعتبار می‌دهیم. اما اگر معامله شکست بخورد، تقصیر دستکاری بازار یا بدشانسی می‌دانیم. این سوگیری ما را از یادگیری از اشتباهات و تشخیص زمانی که شانس یک عامل بود، باز می‌دارد.

هر معامله سودآور، یک معامله خوب نیست، و هر معامله خوب، سودآور نیست.

سوگیری خود-اسنادی می‌تواند منجر به اعتماد به نفس بیش از حد شود که در معامله‌گری خطرناک است. معامله‌گران بیش از حد مطمئن بیشتر احتمال دارد که ریسک‌های بیش از حد را بپذیرند و باور داشته باشند که مهارت‌هایشان برتر از آنچه در واقع هستند، است. این معمولاً منجر به شکست می‌شود.

سوگیری گذشته‌نگر: توهم پیش‌بینی‌پذیری

سوگیری گذشته‌نگر باعث می‌شود باور کنیم که رویدادهای گذشته قابل پیش‌بینی بوده‌اند و بنابراین می‌توانیم رویدادهای آینده را با دقت مشابهی پیش‌بینی کنیم. با نگاه به گذشته، آسان است که ببینیم چگونه رویدادها منجر به وضعیت فعلی بازار شده‌اند. با این حال، پیش‌بینی آینده به همین سادگی نیست زیرا نتایج احتمالی بی‌شماری وجود دارد. این گفته که "تاریخ تکرار نمی‌شود، اما اغلب قافیه‌دار است" صادق است. ما می‌توانیم از گذشته بیاموزیم، اما نمی‌توانیم برای پیش‌بینی دقیق آینده به آن تکیه کنیم.

بیزاری از ضرر: سوگیری که معامله‌گران را ورشکست می‌کند

بیزاری از ضرر تمایل به نگه داشتن موقعیت‌های بازنده بیشتر از آنچه باید باشد، به امید اینکه آنها دوباره برگردند، است. این سوگیری یکی از دلایل اصلی ورشکستگی معامله‌گران است. برای مثال، شما سهامی را با قیمت 10 دلار می‌خرید و انتظار دارید که به 13 دلار برسد. اگر به 7 دلار کاهش یابد، به جای کاهش زیان‌های خود، ممکن است بیشتر بخرید و فکر کنید که معامله‌ای bargain انجام می‌دهید. در نهایت، سهام می‌تواند به 1 دلار کاهش یابد و شما با دست خالی باقی بمانید. احتمال زیادی وجود دارد که همه ما قبلاً این را تجربه کرده باشیم (می‌دانم که من، چندین بار).

بیزاری از ضرر می‌تواند به ویژه مضر باشد زیرا مانع از پذیرش زیان‌های کوچک و حرکت به جلو توسط معامله‌گران می‌شود. در عوض، آنها موقعیت‌های بازنده را نگه می‌دارند و اجازه می‌دهند زیان‌ها افزایش یابند. بدیهی است که یکی از نگرانی‌های بزرگ در مورد این موضوع این است که شما در معامله پول از دست می‌دهید. اما آسیب بیشتر از آنچه فکر می‌کنیم، است. دلیلش چیست؟ با انتخاب ماندن در این موقعیت، شما از حضور در موقعیت دیگری که ممکن بود سودآور باشد، صرف نظر می‌کنید.

نکته‌ای برای مقابله با بیزاری از ضرر این است که از خود بپرسید "اگر در حال حاضر معامله‌ای نداشتم، آیا وارد موقعیتی که دارم می‌شدم؟" اگر پاسخ منفی است، خارج شوید! هر لحظه‌ای که می‌گذرد، شما می‌گویید "من هنوز فکر می‌کنم این یک معامله خوب است". بنابراین اگر دیگر این فکر را نمی‌کنید، از معامله خارج شوید.

نتیجه‌گیری: ابتدا استراتژی، سپس روانشناسی

فقط قبل از شروع به سرزنش خود، یک استراتژی برنده داشته باشید. زندگی وقتی چیز ملموسی برای کار کردن روی آن دارید، بسیار بهتر است. سرگرم‌کننده‌تر است، سودآورتر است و در واقع شما را به جایی می‌رساند.